جدول جو
جدول جو

معنی مایل گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

مایل گردیدن(شُ دَ)
مایل شدن. رغبت پیدا کردن. راغب شدن. گراییدن:
کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم
که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم.
صائب (از آنندراج).
، خمیده شدن. کج شدن. انحناء یافتن. منحنی شدن. به یک سو خمیدن
لغت نامه دهخدا
مایل گردیدن
رغبت پیدا کردن، راغب شدن
تصویری از مایل گردیدن
تصویر مایل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
تغییر یافتن حال. متغیر شدن حال. (غیاث) :
همین بسست که گردد زبان و حال بگردد
فصاحت سخن عشق صرف و نحو ندارد.
نعمت خان عالی
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ دَ)
رسیدن. درآمدن. (ناظم الاطباء) ، پیوستن. رجوع به واصل شود
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ دَ)
محو شدن. زدوده شدن. زایل گشتن: اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. (کلیله و دمنه) ، دور شدن. جدا ماندن. کوتاه شدن:
زایل نگردد از سر او تا جهان بود
این سایۀ شهنشه و این سایۀ قدیر.
منوچهری
، بسرآمدن. تمام شدن. پایان یافتن:
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل.
منوچهری.
رجوع به زایل گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ دَ)
محیط گشتن. محیط شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
ماهر شدن. لبق. لباقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ بُ دَ)
پنهان شدن: تا در سخن بر تو بسته نگردد و فایدۀ سخن غایب نگردد. (قابوس نامه).
پریروی از نظر غایب نگردد
وگر صد بار بربندد نقابی.
سعدی (بدایع).
و طایفه ای به وجد از حضور غایب میگردد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ تَ)
در شدن. داخل شدن. بدرون رفتن. درآمدن. داخل گشتن
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ بَ کَ دَ)
تهی شدن از چیزی. تعرّی. (منتهی الارب).
- خالی گردیدن سرای یا خانه، بدون ساکن شدن آن.
- خالی گردیدن مجلس، خلوت شدن آن. بدون بیگانه و اغیار شدن آن
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ ظَ)
باطل گشتن. باطل شدن. محو شدن. از میان رفتن. زهوق. (ترجمان القرآن) : اگر سوءالمزاج سرد باشد اندر هوای سرد و خنک بامداد لبها کبود گردد و حس او باطل گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). امیر بدین نامه بیارمید و رفتن سوی غزنین باطل گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516).
آخر به سحاب بین که هر قطرۀ آن
در بحر گهر گشت و به صحرا باطل.
حاجی محمد علی اصفهانی (از آنندراج).
پاکان سبب فساد هرگز نشوند
از آب دهن روزه نگردد باطل.
محمد طاهر آشنا ملقب به عنایت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مریض گردیدن
تصویر مریض گردیدن
مریض شدن
فرهنگ لغت هوشیار
متصل شدن: متصل گردد ببحر آنگاه او ره برد تا بحر همچون سیل و جو. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
مبدل گشتن: ور تیدن مبدل شدن: محنت و اندهش به بهجت و سرور مبدل گردید
فرهنگ لغت هوشیار
بکمال رسیدن بی نقص شدن} و بدان انفعال تمام و کامل گردد بی آنکه تباه شود) (مصنفات بابا افضل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایت گردیدن
تصویر فایت گردیدن
فایت شدن: اگر غفلت و تقصیری در راه آید فرصت فایت گردد
فرهنگ لغت هوشیار
خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب گردیدن
تصویر غایب گردیدن
ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایل گردیدن
تصویر حایل گردیدن
حایل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط گردیدن
تصویر محیط گردیدن
بنگرید به محیط شدن
فرهنگ لغت هوشیار